صدای عشق

عاشقانه اس ام اس داستان خودمونی گوناگون

صدای عشق

عاشقانه اس ام اس داستان خودمونی گوناگون

دوست دارم لبالب

دوست دارم لبالب 

 میسوزه عشقم از تب  

 پرمیشم از اسم تو هر ثانیه 

 هر شب

بیا..

بیا برگرد عزیز دل  که من تنهای تنهایم  

بیا برگرد گل نازم بزار لب روی لبهایم  

بیا بنشین کنار من نرو هرگز  زپیش من  

بیا بنگر به چشمهایم بزار دست روی دستهایم 

ببین چشمام از اون روزی که رفتی بی قراره  

از اون روزی که رفتی داره بارون میباره  

ببین دستام ...

اغوش تو

اغوشتو به غیر من به روی هیچکی وانکن 

 من واز این دلخوشی ها ارامشم جدا نکن 

 من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم 

واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم  

  

 

**************************** 

من و تو اغوشت بگیر اغوش تو مقدس  

بوسیدنت برای من تولد یک نفس 

 چشمای مهربون تو من وبه اتیش میکشه 

 نوازش دستای تو عادت ترکم نمیشه 

من تنهام...

من تنهام  

من خسته  

من چشمام 

شد بسته  

 

 

من بی کس  

من هیچ کس  

من با  تو 

من هرکس   

  

من خوابم   

تو بیدار  

دستم را گیر  

هستی هشیار    

 

 

من اینجام  

من تنهام  

من با تو  

رو ابرهام 

من قطره  

تو دریا  

من خوابم  

رو ابرها  

 

من  تنهام  

تو عشقم  

اما  هیچوقت 

نرسیم به هم   

 

 

من ترسم   

تو من را  

روزی از یاد  

ببری فردا 

 

من پیچک  

تو ساقه 

من دورت  

می پیچم  

 

من هستم  

تو هستی  

 من بی تو  

میمیرم 

حال من ...

حال من دست خودم نیست 

 دیگه اروم نمیگیرم  

 دلم از کسی گرفته 

 که میخوام براش بمیرم 

 

 باز سرنوشتو انتهای اشنائی 

 باز لحظه های غم انگیز جدائی 

 باز لحظه های ناگریز دل بریدن 

 بازم اول راه و حس تلخ نرسیدن 

  

 پای دنیای تو موندم مثل عاشقای عالم 

 تا من وببخشی اخر تا دلت بسوزه کمکم 

 مثل ائینه روبه رومه حس با تو بودن 

 من  دارم از دست تو میرم 

 عاشقی کن من و نشکن

من نمیدونم چطور شد...

من نمیدونم چطور شد 

من چه جوری دل سپردم 

من فقط دیدم که چشماش پر بارون و خواهش  

عاشقونه من وبرده تا ته حس نوازش

در اینجا...

در اینجا بس دلم تنگ است 

و هر سازی که میبینم بد اهنگ است 

بیا ره توشه برداریم 

قدم در راه بگذاریم 

ببینیم اسمان هر کجا  

ایا همین رنگ است 

مهدی اخوان ثالث

بیا برگرد

دلم و دادم تو دستات من دو دستی

تو نامردی نکردی و زدی او نو شکستی 

اگه قرار نبود که مال من باشی همیشه  

چرا پس اومدی تیشه زدی به برگ و ریشه 

دلم از با تو بودن همیشه شاد بودش 

دل من باغ بود دل تو مثل رودش 

بیا برگرد که این باغ دلم  خشکید و پِِِِژمرد 

بیا برگرد دلم با رفتنت هی غصه میخورد 

بیا برگرد بشو مرهم برایم  

بیا برگرد تو باش اهل و عیالم 

بیا شیرین که من فرهاد میشم  

نرو با خسرو که من  پیر میشم

حافظ

مادر پیاله  عکس رخ یار دیده ایم 

  ای بی خبر ز لذت شراب مدام ما

کاش این کاش ها کاش نبود

کاش میکردی مرا یک دم نگاه 

کاش میدیدی دل پر درد و اه 

کاش میدیدی دلم مست تو بود  

کاش میدیدی دلم بست تو بود 

 

کاش این کاش ها  همش کاش نبود  

کاش که این دل عاشق دل پاکت نبود  

کاش من میمردم و عاشق نبودش این دلم  

کاش...  کاش ... کاش ...

منم حالا تک و تنها

نمیدانم  چقدر سخت است 

به من گویی دوست دارم

نمیدانم چقدر وقت است

به من گویی تو را دارم



تو خود دانی که میمیرم اگر از تو جدا باشم

چرا دل کنده ای از من  خود من هم نمیدانم



دلم را پیشکشت کردم  به تو دادم به هیچ دستی 

خدا داند  چه حالی  بود  همان موقع که بشکستی

دلم  پاک و پر احساس بود ولی عاشق شدش روزی 

سزای این دل عاشق نبودش  عشق دل سوزی


حالا رفتی برو ای دوست خدا همراه تو  ماند 

خدا همراه انکس که مرا دق داد  میماند 

خدا حافظ  گل نازم  خدا حافظ رفیق راه

حالا رفتی زپیش من  منم ماندم تک و تنها





سعدی یادت بخیر

ای برتر از خیال و  قیاس و گمان وهم

وز هرچه گفته اند شنیدیم و خوانده ایم

مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر

ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم

درد دل های خودم

من از تنهایی بیزارم ولی تنهای تنهایم  

بیا برگرد گل نازم بزار لب روی لب هایم  

بیا مرهم بشو ای گل بشین بر روی زخمهایم

از ان روزی که تو رفتی دیگه تنهای تنهایم   

تو این شبها که تو نیستی شده گریه فقط شامم  

بیا برگرد گل نازم بزار لب روی لب هایم  

شبا تا صبح به یاد تو نیاید خواب به چشمهایم  

بیا برگرد گل نازم من از تنهایی بیزارم  

  

این شعر و به همه اونای که یکی رو از دست دادند که تکیه گاهشون بود تقدیم میکنم 

به امیدی که بازم همدیگر و ببینن

سیاوش

تو ذهن کوچه های اشنایی
پر شده از پائیز تن طلائی
تو نیستی و وجودم و گرفته
شاخه خشک پیچک تنهایی

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه
 سهم من از با تو بودن  غم تلخ غروب
غروب همیشه واسه من نشوونی  از تو بوده
برام یه یادگاریه جز اون چیزی نبوده

یه جمله تکراری

ناگهان چقدر زود دیر میشود